• وبلاگ : :::: دوستت دارم اي خوبم اي عزيزترين ::::
  • يادداشت : بهت نميگم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    « زندگي »

    با شدتي وحشيانه و جنون آميز ،

    آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد ،

    آرزو کردم اي کاش هم اکنون همچون مسيح ،

    بي درنگ ، آسمان از روي زمين برم دارد .

    يا لا اقل همچون قارون ، زمين دهان بگشايد

    و مرا در خود فرو بلعد ،

    اما ... نه ،

    من نه خوبي عيسي را داشتم و نه بدي قارون را .

    من يک « متوسط ِ » بي چاره بودم و ناچار ،

    محکوم که پس از آن نيز « باشم و زندگي کنم » .

    نه ، باشم و زنده بمانم .

    و در اين « وادي حيرت ِ » پر هول و بيهودگي سرشار ، گم باشم .

    و همچون دانه اي که شور و شوق هاي روييدن در درونش

    خاموش مي ميرد و آرزوهاي سبز در دلش مي پژمرد ،

    در برزخ شوم اين « پيداي زشت »

    و آن « ناپيداي زيبا » خرد گردم .

    که اين سرگذشت دردناک و سرنوشت بي حاصل ماست .

    در برزخ دو سنگ اين آسياي بي رحمي که ...

    « زندگي » نام دارد !